تأثیر، منفی و واقعی ست زیراکه اسلام بر پرنسیپ های برجسته ی ملت های ما، بر فرهنگ و تاریخ رنگارنگ کشور، همچنین بر سنت های خودباوری عام و سراسری، آسیب های جبران ناپذیر و نسبتا یکسانی زده است. شگفتا، پس از ۳۷ سال جنایت، غارت و استبداد شیعی، مردم همچنان وابستگی بیمارگونه ای به زیارت ها، ترفندهای مذهبی و دلبستگی به لقب های پوچ حاجی، مشهدی و کربلائی، و توامان راز و نیازهای فریبکارانه با دعاوی معمم های فاسد دارد؛ با ندبه ها، قسم ها، شعارها و توهم های گمراه کننده آخرالزمانی جانش آمیخته است؛ در چنبره ی باورها، دعاها، امیدواری ها و ترسیم ِرنگ و لعاب های گزافگونه آسمانی و فرانسانی، پیوسته اسیر مانده و نقش خود و تجربه های دردبارش را از ملاها فراموش کرده است؛ و می توان گفت: اعتماد به نفس در میان مردم فقیر بیشتر از همه کشته شده و به تبع آسیب ها، بی گمان بخش بزرگی از جوامع کار و محروم ما گرفتار خودکم بینی، ظاهرسازی، مقید به جریان های سیاسی مذهبی و یا وابسته به عوامفریبی خود رژیم های شاه و شیخ می باشد؛ دسیسه ی سلطنت و فریبِ خلافتی که قرن ها ریشه ی مذهبی داشته و حاکمیت مطلق کرده اند.
در این راستا همه طیف های سیاسی فرهنگی ملی کم و بیش گزند خورده اند، و هر جریانی چه چپ، میانه و راست، خود، مادر فرقه ها شده است و طبعا علم، دکل و دُهل خود را دارد و می نوازد و هرکدام از برچسب ها، علامت ها، نشان ها، پیام ها، سوگندهای متنوع و مرسوم، تنها به تناقض ها و تضادهای توده های ساده لوح و بسود رژیم ها تاکنون بوده و دامن زده است. دیریست غلو، تظاهر و تملق های رایج مذهبی به یکی از ویژگی های ژرف و گسترده فرهنگ ایرانی راه برده، منشأ خرافه پرستی شده و همزمان عامل واماندگی، پراکندگی و ستیز ملت های ما علیه هم گشته و در نتیجه به عوامل رودرروئی های متعصبانه ی کور و برترجوئی ها در میان شان بدل شده؛ که لااقل در سده ی گذشته بارها مایه بهره برداری دستگاه های مخوف و ضدمردمی ائتلافِ شاه و شیخ بوده است.
دگرگونسازی تک تک لطمه های ریشه ای و بازتاب های ناآگانه مردم نسبت به تشعشع های مذهب شیعی که امروزه بر حسب مصلحت ناسیونالیستی نیز گشته، چندان آسان نیست و رهائی ضمیر ناخودآگاه توده ها از ایدئولوژی آنها که عمدتا سکتاریستی و در ادعا، مافوق بشری بوده و می باشند البته، در کوتاه مدت بسیار سخت، اما در دراز مدت کاملا شدنی ست. جداشدن از تعصب های زنجیرگونه ی آسیب های عقیدتی، تعلق به سبک ها، مراسم ها و عزاداری های مذهبی و شدیدا خرافی، و تاریخ سازی های دروغین شیعه ی ناسیونالیستی که گاها چهره شوینیستی هم دارد، و به تبع آن، شیوع سیاست های تمامیتگرائی و ماجراجویانه اسلامی و جریان های متخلخل در میان آن، همگی برای منطقه، ما و درگذشتگان مان، تاکنون تاوان های کمرشکن داشته است.
توامان، افشاگری و روشنگری هریک از حدیث ها و روایت ها و گمراهی های تاریک دینی و رهائی از هزارتوی آنها، و به روز ساختن چشم انداز مات اجتماعی از تکرار فرسودگی های فرهنگ مذهبی و بیمار، که ریشه در ساختارهای تکقطبی شاهی و شیخی داشته است، مسلما نیاز به کار پیوسته دارد و همزمان تشویق همگرائی های فراملی و رنگین، و رو بردن به رونق تازگی ها و نوپردازی های زندگی برای هر نسل، رل حیاتی، نشاط بخش و نجاتبخش یافته است؛ و فرهنگ مستقل ما نیازمند بستری برای جایگزینی های عقاید مختلف می باید باشد؛ تا همگام با کنارنهادن ساختارهای وامانده و تمامیتگرا، که اراده ی انسان مستقل در آن پذیرا نیست، و اغلب توسط این یا آن فرقه مذهبی ـ سیاسی همچنان بازتولید و متداول مانده است، می باید با اراده آزاد و بیدار اجتماعی یک بیک برچیده شود، آنهم بسود مردم و کشور بلازده ی ما! هماکنون زدودن این سنت قسم ها و شعارها و لقب ها و…، امری برجسته و برای فردا اجتناب ناپذیر گشته است.
لزوم تغییر، تحول و تبدیل جبری از بودن به شدن، در گردنه های تند زمان و برای همگان، اینک بیرون از کم و کیف نگاه های رنگینِ موجود، جایگاه کوچک و کلانِ سیاسی، پایگاه منافع اقتصادی، اجتماعی و طبقاتی، و در رأس دستور کار امروزیان، زدودن مذهب دولتی خردپذیر شده است. این پدیده ی کپک زده خودمحور، از گذشته های هزاره همچنان تغذیه انگلی می کند و در جان و اندیشه و کشور ما با نام خدا ولی بسود جاهطلبان لانه کرده و لجوجانه در جا می زند؛ و مزاحم طلوع خورشید آزادی و برابری و همزیستی مسالمت جویانه می باشد. اینک گذر از گذشته های ولایت شیعی امری بسیار ضروری ست و ناگزیری آن شامل طبقات شده است. تاثیر منفی هریک از آن ویژگی های مطرود مذهبی بر جریان های مختلف سیاسی و آسیب آنها بر توده ها، عملا و نظرا بیش از همیشه مخرب و مسموم شده و قابل بردباری نیست.
پس، ناگزیر می باید هرچه زودتر برای این بحران و انتاگونیسم سنت و مدرنیته، و ایجاب تازگی، و فقدان تناسب با زمانه و انطباق جبری تاریخی، دعاوی خود را با شرایط امروزین هماهنگ ساخت و جسورانه بسیاری از سوگندنامه ها، شاخص ها، مواضع، آرم ها و شعارهای دروغین و غیرزمینی را از سردر زندگی مردم کار، باورمندان مذاهب، وابستگان سازمان ها و احزاب یکبار برای همیشه کند و بدورریخت. الزامی بخاک سپردن روش ها و ابزارهائی که مردم و جریان ها، از دیرباز و در میانه ی راه های پراز سنگلاخ مبارزه با شاه و شیخ، روزی ناگزیر به انتخاب این یا آن آرم، این یا آن شعار، این یا آن مراسم و سوگواری… ناچار بوده و شده و برگزیده اند، اما اینک پس از سپری شدن دهه ها و ده ها رویداد خونین و ناتوانی در پاسخ،چرا باید همچنان راکد ماند؟ این کاملا منطقی و شایسته است که این شاخص های کهنه مذهبی، فرهنگی و سیاسی که وسیله ی سوء استفاده حاکمان بوده است، به تاریخ سپرده شود. نتیجه اینکه: نیروهای دمکرات، مردمی و کارگری پذیرفته اند که الگوهای مذهبی نرمش پذیر نیستند؛ و شعارهای رنگ و روباخته سیاسی خود جریان ها هم، آشکارا با زمانه و زمینه های جهان پویا، گلوبال و طبقاتی ما دیگر خوانائی نداشته و باید تغییر کنند و پرچمدار دگرگونی ها شوند. برای فراروئی ها از فقر و ستم بر نوع انسان کار و زحمت، مسلما آن دستآویزهای گذشته یارائی نداشته اند، و در صورت پافشاری بر آنها، جز اهرمی برای خودزنی، نیرنگی برای ترویج خامی، عاملی در جهت شکنندگی طبقاتی، ژرفشی در برابر نابرابری ها، گسترش تبعیض ها، مزاحمت در حرکت تاریخ و سستی در گذر از گذشته های ظلم و بهره کشی سرمایه سالارها نمی باشند.
برای جابجائی های لازم، می باید کار پایه ای نوین، امروزین، فراملی، فرامذهبی و انسانمدار جست، یافت و استعداد آنرا در توده های کارگران و فرودستان تعمیم داد و پیش از همه نیروهای دمکرات، سکولار، چپ و کمونیست مسئولیت دارند که برای کسب آن با هم همراهی دمکراتیک کنند و توجه و همبستگی و اعتماد مردم را جذب و جلب کنند. اگرچه استعداد سرخورده توده ها از پذیرش نیروهای انقلابی و متعهد به دلیل تبلیغ سوء و خفقان رژیم نسبتا بالاست، همزمان اما، خود جریان های کارگری، چپ و کمونیست هم با سکتاریسم شان مزید بر علت بیشتر این دوری ها و بی اعتمادی نشوند. با اینوجود نسبت به گذشته های متوهمِ توده ها به غارتگران، اینک سمپاتی کارگران و زحمتکشان به نیروهای انقلابی و مردمی امیدبخش شده و خواست تحول سیاسی مستقل و الزام به خودباوری و تحریک به همکاری ها و ایجادِ ضرورت دگرگونی های منطقی برای رهائی و پیروزی همگانی بر حاکمیت جهل و جور بسیار چشمگیر شده و شایسته است که چپ و نیروهای مدافع آن همچنان بر جدائی دین از دولت، با قاطعیت بکوبند، و خود را از همه ی نحله ها و طیف های مذهبی، که با برنامه های حکومت و دولتِ دینی باشند متمایز کرده و برای همیشه امید به اصلاح بر آنها نبرند و اهداف خود را اسیر در شعارهای تق و لق فرقه ای، دیدگاه های ایدئولوژیک و رفرمیستی، تعصب های سازمانی این و یا آن آبشخورهای مقاطع سپری شده و یا دچار خودبزرگ بینی نمانند.
پس آگاهانه و برای پیشبرد اهداف مردمی و طبقاتی یک دگرگونی جانانه و ریشه ای در پیکره احزاب و سازمان ها مترقی نیز لازم است. البته نباید علل پیدائی و ترویج تاریخی شعارها و شگرد القاب ها و کنه تیزی قسم ها را از قلم روشنگری چپ، هرگز فراموش کرد؛ گرچه فرهنگ مذهبی و سنتی کارائی خود را در میان روشنفکران و چپ ها از دست داده است؛ و یا نه، اینجا و آنجا تکرار عادتی بشوند؛ آن مهم نیست. یک امر جدی ست و آن اینکه ما با نام چپ و کمونیست مدافع آزادی عقیده و وجدان هستیم و از این حقوق مسلم انسانی با همه ی مخالفت های جهان بینی خود اما، از باورمندان مذهبی و دیگر ادیان پشتیبانی می کنیم. زیرا هدف نیروهای انقلابی، دمکرات و چپ، تنها زدودن آگاهانه ی سوء استفاده از باور مذهبی مردم توسط ریاکاران شاه و شیخ بوده و هست!
به همین خاطر*کافی ست به اعتراض روحانی در عدم سوءاستفاده از حرف های خامنه ای از یکسو، و همزمان به شعار نه شرقی و نه غربی خمینی و مقبره ی افسانه ای او بازگردیم و بنگریم تا آشکارا دریابیم که آیا: اسلام دین فقراست؟ و آیا از خواست استقلال سیاسی خمینی و شعارهای پشتیبانی او از کوخ نشینانش، اینک بوئی برجا مانده است؟ مسلما نه! زیرا خامنه ای و رژیمش با هردو غرب و شرق هم اینک هم کاسه ی “قوت آخرت” شده و دست در ترید خون مردم خود و منطقه دارد و همزمان برای “امام جلادش” نیز، کاخی مجلل با چند صدهزار میلیارد هزینه ساخته است؛ و راهی هم جز آن به اصطلاح”زیارتگاه خمینی” برای حفظ ثروت و قدرت بی کران باندها و مافیاهای شان متصور نبوده است. اما چرا مردمان ما تاکنون پی به دسیسه و دکانداری سران مذهبی نبرده و چنین استعدادی را در خود میسر نساخته است که زیارتگاه ها را تحریم و تقبیح کند؟ در حالی که تحریم و تحقیر چنین زیارتکده های مجلل و ثروت باری برای توده های فقیر و گرسنه، همچون نان شب جهت مردم بیکار و فرودست نیازی حیاتی دارد.
فصل زدون قسم ها و شعارها و رسوائی کردن بیشتر بساط ریای رهبران و سران غارتگر و فاسد مذهبی ست. یا حداقل ناگزیر کردن انطباق اخلاقی و انسانی آنها با مسائل جاری زندگی مردم فلاکتزده که دیگر قابل چشم پوشی نیست. این الگوها و جاروجنجال های ایدئولوژیک جز مزاحمت، تاکنون اهرمی بدست نیروهای کارگری مردمی نداده و نمی دهد. شگفتا که سازمان (مجاهدین خلق)، همچنان در رویای حکومت دمکراتیک مذهبی چرت می زند و بر پرچم سازمانش همان تفنگ، آیه و شعار چهار دهه ی پیش می درخشد، آنهم بدون حق داشتن حتی یک سلاح. ای کاش با تکرار جنایتکارانه و ترور لیبرتی رژیم از بدنه ی این جریان، مریم و مسعود رجوی بیدار شوند و دست از دولت دمکرات شیعی خویش بردارند. با شیوه ی خصوصا گذشته مجاهدین، چندان نمی توان کاهی از کوه مصیبت های حاصله ی این جریان و رهبران آن را بشکل مثبت تغییر داد و خصوصا کیش شخصیت و سوء استفاده های آنها را بر علیه حتی خود بدنه ی قربانی این دستگاه متحول ساخت؛ چه رسد به ترمیم خسارت های هراسناک عمومی و ده ها فاجعه گرانببار که در طی ۳۶ سال ساختار خشک و شبه فاشیستی مذهبی بر این سازمان، که به تبع ماجراجوئی های هولناک رجوی ها علیه متعهدان به سازمان پیوسته رفته است. آیا قابل تصور است که روزی سنت و عنصر سالم و انقلابی گذشته ی مجاهدین بیدار شده و به آغوش مبارزه ی دمکراتیک، غیر مذهبی و سکولار بازگردد؟
به هر رو، همه جریان ها به بازسازی مبرم و ریشه ای نیاز دارند. به باور من بهترین شیوه، همین نقد دگم ها و بازتاب آزادانه، منصفانه و غیرمتعصبانه دیدگاه های تازه پیرامون این و یا آن حزب و هر جریان سیاسی دیگر است؛ همانگونه که بارها در طیف های دیگر نیز ضرورت چنین افشاگری هائی را لازم داشته ایم ولی کمتر به پیش برده ایم. در میدان حقارت برانگیز و تأسف بار ِ رهبر و قائد سازی ها، حالا جامعه لهیده، ستمزده و غارتشده ما، نیاز به انقلاب های همه جانبه دارد و نباید بیش از این در دام رهبران فاسد شیعی بماند. لااقل اینک شایسته است که اندک اندک زمینه های بیداری و هوشیاری و چگونگی اعتماد به نفس ربوده شده ی خود و توده ها را دریابیم و از خودمحوری های معمول رهبران مذهبی سیاسی فاصله بگیریم و حقوق خودمدیرتی را از دستگاه های فردی و فرقه ای بی هیچ سازشی بازستانیم و استقلال حکومت مردمی را از دستگاه دین و دولت جداکنیم.
ثمره ی چنین شیوه ی تازه ای این است که: توده ها بتوانند در میدان های متعدد سیاسی و فرهنگی و طبقاتی خواست برابری خواهی ها، تبعیض زدائی ها، آزادیخواهی ها و استقلال گرائی ها را، با حق مسلم آزادی عقیده و وجدان برای خود و همگان بر روی پای فردا بنشانند و بدون خامنه ای ها، پهلوی ها، مریم ها و مسعودها جامعه رنگین فرهنگ و طبقاتی خود را برای زندگی مطلوب مهیا کنند. جامعه ی بلازده شیعی و شاهی، تا بیش از این دیرتر نشده، می باید راه، چاره و یابش ساختار حکومت سکولار، رنگین و برابر را مستقلا و همراه با مردم کار و زحمت کشف کرده و علیه دولت های خودکامه، ایدئولوژیک، مذهبی و بورژوائی را پیدا کند و مسیر و آینده ی جامعه ی آزاد، برابر و فدرال را، ابتدأ با مرز جدائی دین از دولت آماده و آغاز کند و همزمان و همگام با آن به کیش چنین شخصیت ها و خودخواهان و تمامیتگرایان در گستره سراسر کشورمان پایان دهد.
در میان عقاید و فرهنگ های تبعیض زده مذهبی و ملت های رنجورمان، می باید ریشه ی تحریف های شاهی و شیخی، پهلوان پنبه پردازی ها، ناجی گرائی ها، امام پروری، رهبر سازی ها و اصولا این فرهنگ بیمار را برای همیشه از زمین سوخته و خونین ِشیعه زده کند وریشه ی خودکامی را از قدرت سیاسی زدود و همه ی چهره های فریبکار مذهبی و فردی و نخبگان طماع را رسوا کرد و بجایش اراده ی مفید اجتماعی، سازماندهی اراده ی متشکل و مستقل کارگری که موثرترین نیروی طبقاتی در تولید ارزش های اجتماعی هستند، گذاشت. همزمان با تقسیم قدرت افقی، همبستگی سراسری و سازماندهی یکپارچه اراده ی طبقاتی خویش، آنگاه عملا برابری حقوقی را استوار کرد؛ و به تبع آن همین امروز رازِ چرائی شکست های تاکنونی از کردنکشان را آگاهانه تر بررسی نمود و بازیافت و به اراده اجتماعی و سراسری خویش متکی شد و ریاکاران در کمین نشسته را یک بیک شناسائی و کشف کرد و مسیر پیروزی خود علیه همه دکانداران مذهبی ایدئولوژیک را بازنمود و آینده ی زندگی مستقل و مردمی خود را خود، مدیریت کرد.
بهنام چنگائی ۱۸ آبان ۱۳۹۴
به یاد بیاوریم لقب های (( شاه و خمینی))را!
لقب های شاه: شاه سایه ی خدا، خدایگان اعلحضرت همایون، محمدرضا شاه پهلوی، شاهِ شاهان، شاهنشاه ایران، بزرگ ارتشتاران!
لقب های خمینی: روح خدا، ادامه ی راه انبیا، بت شکن، حضرت امام، آیت الله العظمی، سید روح الله المصطفوی الموسوی الخمینی
*حسن روحانی، به مناسبت سیزدهم آبان در نشست چهارشنبه هیئت دولت سخنرانی کرد و خواهان پرهیز از سوءاستفاده از سخنان سید علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران شد. بهویژه آن بخش از سخنان اخیر او که درباره «نفوذ» بیگانگان ایراد شده بود.